پنج‌شنبه 09 فروردین 1403 - 28 Mar 2024
تاریخ انتشار: 1402/01/02 07:31
نقد و برسی | نقد و برسی فیلم | نقد و برسی فیلم آر ام ان | نقد و برسی فیلم RMN | فیلم RMN
کد خبر: 14505

نقد و برسی فیلم آر ام ان (RMN) | RMN فیلمی استعاری از کریستین مونجیو

RMN، فیلمی استعاری از کریستین مونجیو کارگردان مطرح رومانی است. فیلم با ریتم آرام خود فرصت کنکاشی دغدغه‌مند را به مخاطب می‌دهد و او را وارد چارچوب یکی از بحث‌برانگیزترین خصوصیات اخلاقی بشر می‌کند.

به گزارش ستاره پارسی: کریستین مونجیو کارگردان مطرح موج‌نویی رومانیایی وقتی که در سال ۲۰۰۷ با فیلم 4 ماه، 3 هفته و 2 روز (4Month 3Weeks 2Days) خود، برنده‌ی نخل طلای جشنواره کن شد، توجه‌ بسیاری را به‌سوی خود جلب کرد. او در سال‌های بعد نیز با دو فیلم آن‌سوی تپه‌ها و فارغ‌التحصیلی نیز توانست جایگاه خود را در این جشنواره محکم‌تر کند. مونجیو امسال با فیلم RMN در جشنواره کن حضور داشت و مثل دیگر فیلم‌های قوی کارنامه‌اش اثر خوبی را تحویل مخاطبان داد. عنوان RMN، اشاره‌ای تحت‌الفظی به یک نوع اسکن مغزی به‌نام NMR است که مونجیو با استفاده از این نام، استعاره‌ای جذاب را شکل می‌دهد.

فیلمنامه‌ی این فیلم برگرفته از حادثه‌ای واقعی است. در سال ۲۰۲۰ در روستای دیترائوی رومانی طوماری با امضای دو هزار نفر از مردم محلی جمع‌آوری شد که نتیجه‌ی آن به اخراج دو شهروند سریلانکایی از کارخانه‌ی نان انجامید. امضاکنندگان نمی‌خواستند دستان خارجی‌ها به نان‌هایشان بخورد. RMN، فیلمی در امتداد دنیای فیلمسازی مونجیو است. این فیلم همانند، 4Month 3Weeks 2Days دغدغه‌ی مسائل سیاسی و اجتماعی را دارد و مثل بیشتر آثار این کارگردان، ایده‌اش در جائی از دنیای واقعی آمده است. RMN، از زیرمتن التهاب همیشگی بین اروپای شرقی و اتحادیه‌ی اروپا استفاده می‌کند و از این طریق پیرنگ ضدنژادپرستانه‌اش را گسترش می‌دهد.

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم لو می‌رود

 

فیلم RMN

 

مونجیو در RMN ما را به یک منطقه‌ی چندملیتی می‌برد. محیطی بسته به‌نام ترانسیلوانی که در آن مجارها، رومانیایی‌ها و تعدادی آلمان‌تبار زندگی می‌کنند. فیلمساز به زندگی ماتیاس دقیق می‌شود، مردی که از آلمان به خانه بازمی‌گردد تا درکنار پسرش رودی بماند. رودی به‌خاطر چیزی که در جنگل دیده مدتی است حرف نمی‌زند. مونجیو در این فیلم نشان می‌دهد که شناخت دقیقی از جشنواره‌ی کن و مارکت‌های هنری‌پسند اروپایی دارد.

او دوربینش را به جائی می‌برد که برای اتحادیه‌ی اروپا، نقش مکانی غیرخودی را بازی می‌کند و مثل مناطق آسیایی، آفریقایی، محلی، سنتی و غیره پتانسیل‌هایی برای کشف و کنجکاوی دارد. حال مونجیو در جهانی که نسبت به همسایگان اروپایی‌اش عقب‌تر است، ایده‌هایی جهان‌شمول را به راه می‌اندازد و روایتی همه‌گیر را در منطقه‌ای محدود و کوچک پیش می‌برد.

برای داوران جشنواره‌های هنری و تماشاگران بیگانه با منطقه‌های درگیر سنت‌های قدیمی، همیشه این ایده جذاب خواهد بود که در میان مردمان این اقلیم‌ها، چه‌چیزی در جریان است و آن‌ها به چه موضوعاتی فکر می‌کنند؟ حال مونجیو از این قانون نانوشته‌ بهره برده و دو ایده‌ی جشنواره‌پسند را برای روایت‌اش بکار گرفته است: نژادپرستی در منطقه‌ای کوچک! فیلم RMN، که استعاره‌ای از یک پرتوی تشخیصی برای زیر ذره‌بین قرار دادن عادات مردمان ترانسیلوانی است، تصویری دقیق از تنش‌های سیاسی اجتماعیِ گذشته و حال این منطقه را که اکنون به محیط کوچکی تبدیل شده، در شب کریسمس نشان می‌دهد.

فیلم RMN، روایتی تأثیرگذار از بکارگیری صحیح و دقیق استعاره‌ها است. مونجیو از عناصر استعاره‌ای بهره می‌گیرد تا قصه‌اش را به شیوه‌ای جذاب تعریف کند. المان‌های روایتی این کارگردان هرکدام برای هدفی خاص به‌وجود آمده‌اند و ما هیچ عنصر بیهوده و بلااستفاده‌ای در فیلم نمی‌بینیم. وارد قصه‌ی مونجیو می‌شویم، RMN، با پلان‌های پیاده‌روی رودی در جنگل و ترس‌اش نسبت به چیزی که دیده شروع می‌شود.

سپس به کشتارگاهی صنعتی در آلمان می‌رویم، جائی که ماتیاس به‌عنوان قصاب مشغول بکار است و رئیس‌اش او را کولی و بیگانه خطاب می‌کند. مونجیو از همین ابتدا و با بکارگیری هوشمندانه‌ی دو سکانس و چند دیالوگ به ما نشان می‌دهد که قصه‌ی فیلم از چه قرار است. درواقع هر چیزی که بعد از این پلان‌ها اتفاق می‌افتد، تفصیل و توضیحی بر افتتاحیه‌ی RMN است، ترس از ناشناخته‌ها، بیگانگان و تقدس نژادپرستی.

 

فیلم RMN

 

رودی به‌خاطر چیزی که در جنگل دیده، قدرت تکلم‌اش را از دست می‌دهد. مخاطب در تعلیق این موضوع می‌ماند که چه‌چیزی این کودک را به چنین نقطه‌ای کشانده است؟ آیا او خرس دیده یا کولی‌ها به او حمله کرده‌اند؟ در ابتدا گفتیم که RMN سرشار از استعاره‌ است، مونجیو در جنگل، جائی که نمادی از ناخودآگاه جمعی است، رودی را در موقعیتی ترسناک قرار می‌دهد. او با ترکیب ترس، جنگل و کولی خطاب‌شدن ماتیاس، به بیگانه‌هراسی قدمتی وسیع می‌بخشد و این نوع تفکر را به نگرش و اخلاقیات نیاکانشان نسبت می‌دهد. مسئله‌ای که حالا به‌عنوان چیزی شبیه‌به DNA قرار است فرد‌به‌فرد و نسل‌به‌نسل بین افراد آن منطقه منتقل شود و رودی نیز به‌عنوان استعاره‌ای از نسل جدید میراث‌دار تازه‌ی آن خواهد بود.

ماتیاس بعداز اینکه رئیس‌اش را زخمی می‌کند، به ترنسیلوانی بازمی‌گردد، جائی که او حالا می‌تواند کولی‌ها و سریلانکایی‌ها را با خیال راحت بیگانه خطاب کند و به سویشان چوب بیندازد. مونجیو بازهم در اینجا به بیگانه‌هراسی اشاره می‌کند. تومور مغزی آتو، پدر ماتیاس نیز استعاره از همین رفتار بشر است. مونجیو نژادپرستی را بیماری مهلکی می‌داند که نهایتا آدمی را از پا خواهد انداخت. این استعاره، فیلم را به‌طرز جذابی از شعارزدگی دور کرده است. وقتی که ماتیاس وارد ترنسیلوانی می‌شود، آتو حضوری نه‌چندان پُررنگ دارد، اما رفته‌رفته با حضور سریلانکایی‌ها و رشد بحران‌های فیلم نقش او و بیماری‌اش نیز به کمال می‌رسد و در یک‌سوم انتهایی نمایش، پایان‌بخش یکی از بحران‌های RMN می‌شود.

در پرده‌ی سوم فیلم زمانی‌که بحران موردنظر مونجیو به اوج خود می‌رسد، RMN، استعداد تحسین‌برانگیز خودش را هم از لحاظ سبکی و هم از لحاظ محتوایی رو می‌کند. در بلندترین پلان فیلم در سالن اجتماعات شهر، مردم برای رای‌گیری بر سر ماندن یا نماندن سریلانکایی‌ها جمع می‌شوند. دوربین در تمام این مدت ثابت است و ریتم با استفاده از میزانسن درون‌قابی بالا می‌ماند. نگاه‌های آنا، صحبت‌های مردم، رفتارهای چیلا و ماتیاس و نوع چینش قاب، همه‌ی بحران‌های پیرنگ را به اوج خود می‌رساند و تنشی جذاب برای فیلم خلق می‌کند. همه‌ی مسائل، اتفاقات و مشکلات فیلم، درون این قاب طولانی حضور دارند و به رویارویی متقابل یکدیگر می‌رسند.

 

فیلم RMN

 

قاب‌بندی همراه‌با عمق میدانی برجسته شکل گرفته است. آنا و چیلا هر کدام در سمتی از خطوط طلایی نما قرار دارند. ماتیاس با نوع نشستن‌اش عمق‌ میدان دیگری را درون بحث‌های اهالی به‌وجود آورده و بیشترین توجه مخاطب را به‌سمت خود و چیلا جلب کرده است. این پلان و پلان بعدش همانجائی است که RMN به هدف‌ خود می‌رسد. داستان فرعی ماتیاس به‌واسطه‌ی پدر و پسرش با داستان اصلی بیگانه‌هراسی فیلم پیوند می‌خورد و رابطه‌ی این شخصیت و روایت اصلی نمایش به‌خوبی مشخص می‌شود. وقتی که مردم در تالار شهر بر سر مسائل نژادی گلاویز یکدیگر می‌شوند، خبر خودکشی پدر آتو همه را به جنگل می‌کشاند. مرگ پدر ماتیاس استعاره‌ی دیگری را برای فیلم رقم می‌زند. مونجیو پایان درگیری‌های نژادی را با مرگ و نابودی پرداخت می‌کند، تجمع با مرگ پایان می‌یابد.

RMN، کنکاشی از جامعه‌ای از هم پاشیده است. جائی که آدم‌ها سقوط می‌کنند، خیانت می‌کنند، مزد کم می‌دهند و درنهایت در میان محاصره‌ی خرس‌ها جائی بین سورئال و واقعیت گیر می‌افتند. ماتیاس بعد از مرگ پدر آتو وقتی که روایت‌اش با قصه‌ی اصلی فیلم همسو می‌شود به سراغ چیلا می‌رود، جائی که مونجیو خرس‌ها را، ترس‌ها را و تنهایی‌ها را برای او می‌فرستد. در این پلان‌ها دیگر همه برملا شده، هم مخاطب به هم‌سویی روایت‌ها رسیده و هم موقعیت‌ها برای شخصیت‌ها افشا شده است. ماتیاس در اینجا تبدیل به نماد ترنسیلوانی می‌شود، شهری که همه چیزش را از دست داده و حالا قرار است خرس‌ها صاحبان جدیدش باشند.


کپی لینک کوتاه خبر: https://setareparsi.com/d/2ayyml